"کبر" از بدترین رذیله های اخلاقی است
چرا"كبر" باعث سقوط انسان مي شود
يكي از چهره هاي زشت و منفور اخلاقي كه انسان را به هلاكت مي رساند تكبر است، که از گناهان بزرگ شمرده مي شود و قرآن مجيد بر آن وعده عذاب داده است. سرچشمه اصلي كفر و انحراف و گناه بيش از همه كبر و غرور و عدم تسليم در برابر حق است. هر كبري عامل سقوط انسان است،
چرا"كبر" باعث سقوط انسان مي شود.
"کبر" از بدترین رذیله های اخلاقی است و فرد متکبر بدون شک سقوط می کند، همانطور که تکبر ابلیس را با شش هزار سال عبادت به ورطه نابودی کشاند و از درگاه خدا دور کرد.
يكي از چهره هاي زشت و منفور اخلاقي كه انسان را به هلاكت مي رساند تكبر است، که از گناهان بزرگ شمرده مي شود و قرآن مجيد بر آن وعده عذاب داده است. سرچشمه اصلي كفر و انحراف و گناه بيش از همه كبر و غرور و عدم تسليم در برابر حق است. هر كبري عامل سقوط انسان است، خواه تكبر در مقابل خداوند يا پيغمبر و امام، يا مردم. نمونه آن را خداوند در قرآن مجيد در سوره ص، آيات ۷۱تا ۷۴ بيان فرموده است؛و به خاطر بياور هنگامي كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من آفريينده بشري از گل هستم كه او را نظام بخشيده و از روح خود در آن دميدم، پس براي او سجده كنيد. سپس همه فرشتگان سجده كردند، مگر ابليس، كه برتري جست و تكبر ورزيد و در زمره كافران قرار گرفت.
همچنين، علل سرپيچي ابليس از سجده كردن بر آدم را ذكر كرده و در سوره ص آيه ۷۵ مي فرمايد: گفت اي ابليس! چه چيز مانع شد تو را از سجده كردن بر مخلوقي كه با قدرت خويش او را آفريدم؟ آيا تكبر ورزيدي يا احساس برتري نمودي و خود را بالاتر دانستي از اين كه فرمان سجود به تو داده شده. پس ابليس در جواب (سوره ص آيه ۷۶) گفت: من از او بهترم، مرا از آتش آفريده اي و او را از گل.
در اينجا بايد گفت كه چگونه شيطان آتش و گل را با هم مقايسه كرد كه اين قياس نابجا بالاترين گناه در اوامر الهي است و نشانگر آن است كه ابليس اولين كسي بود كه اين گناه عظيم را مرتكب شده و نتوانست نورانيت و روحانيت آدم را با نورانيت آتش درست تشخيص دهد و تفاوت آن دو را دريابد. از اين آيات به خوبي روشن مي شود كه تمام بدبختي شيطان مولود تكبر او بود. اين برتربيني او، كه خود را درمقامي بيش از آنچه شايسته آن بود قرار داد، سبب شد كه نه تنها بر آدم سجده نكند، بلكه علم و حكمت خدا را انكار نمايد و به فرمان او خرده گيرد و سرانجام تمام مقام و حيثيت خود را از دست بدهد و به جاي بزرگي، پستي و ذلت را براي خويش بخرد؛ يعني نه تنها به هدف نرسيد، بلكه درست در جهت عكس آن قرار گرفت.
در نهج البلاغه از امير المومنين عليه السلام به هنگام نكوهش كبر و خود برتربيني چنين مي خوانيم: شيطان از درگاه الهي رانده شده و او كسي بود كه شش هزار سال خدا را عبادت و پرستش نموده بود و البته معلوم نيست از سالهاي دنيا يا از سال هاي آخرت بوده و اين انحطاط به خاطر يك لحظه تكبر در برابر دستور خدا بود.
اين پند و عبرت براي ما عبادت كنندگان است، كه به آنچه خداوند با ابليس رفتار كرد، در آن هنگام كه اعمال و عبادت طولاني و كوشش و تلاش هاي او را كه شش هزار سال بندگي خدا كرده بود و به خاطر لحظه هاي تكبر ورزيدن برباد داد، پيش نيايد. يك نمازگزار چندين سال نماز بخواند و در جامعه به عنوان نمازگزار مطرح باشد، به خاطر تكبر كه سرچشمه گناه و معصيت پروردگار است، دست از نماز بر دارد.
يكي از راههايي كه مي توان با كبر مبارزه كرد و آن را از بين برد و تواضع را به جاي آن جايگزين كرد، نماز است. به همين خاطر هم تو صيه به زياد نمازخواندن شده است، زيرا در نماز اسراري است كه آن را به عنوان ستون دين مطرح ساخته است.
خداوند در عبادت اسراري قرار داده كه همه آنها از روي حكمت است. اگر انسان پرده حجاب را كنار بزند، اسرار عبات را مي بيند. به عنوان نمونه در حج دستور داده شد كه سر تراشيده شود تا انسان را از غرور و تكبر پاك گرداند، يا وضو بگيرد براي آن كه پاك شود، يا تيمم كند، براي اين كه از غرور و منيت و انانيت پاك شود، يا در نماز مي گويد ركوع كن تا به نهايت خضوع برسي،يا به سجده برو و پيشاني خود را به زمين بگذار، و بهترين فرصت درحالات نماز همان سجده است. كه امام صادق عليه السلام فرمود:انسان هر چه به خاك نزديك مي شود به خدا نزديك تر مي شود.
پس نماز يكي از اسرارش كبر زدايي مي باشد. هيچ دشمني بدتر از دشمن دروني نيست، هيچ آلودگي بدتر از پليدي نفس نيست و هيچ صفت رذيله اخلاقي بدتر از تكبر نيست. لذا تمام اين عبادتها براي اين است كه انسان از راههاي مختلف از غرور و منيت و خودخواهي رهايي يابد.همه دستورات دين براي تطهير است، انسان نماز مي خواند براي آن كه از كبر و خود پسندي پاك شود.
نماز خودبيني و تكبر را در هم مي شكند و درس تواضع در برابر خدا مي آموزد، زيرا انسان در هر شبانه روز در هفده ركعت نماز واجب ۳۴ بار پيشاني بر خاك و زمين مي نهد و به سجده مي افتد كه سمبل نهايت تواضع است و در سجده خودش را همچون پر كاهي در ميان اقيانوسي بزرگ مي نگرد، بلكه صفري در برابروجود بي نهايت خدا مي بيند و به اين ترتيب خود را بنده كوچك و ناچيز خدا دانسته و هر گونه خود خواهي و غرور را از خود دور مي سازد.